یه ورق خاطره
سلام و صد تا سلام هم به دخمل طلامون هم به دوست جونامون دختر نازم بلاخره عروسی عماد که کلی انتظارش کشیدیم تموم شد البته خیلی خوش گذشت ولی چون چند روز پشت سر هم مراسم بود یکم برای شما خسته کننده شد و با اون ماجرایی که برای خاله شبنم پیش اومد حسابی همه بهم ریختیم البته خدا را شکر که بخیر گذشت ( ماجرا از این قرار بود که خاله شبنم رفته بودن حموم و دختر خاله کبریا (2 سال و 7 ماهه )کوچولوی شیطون در روی مامان شبنمش قفل کرده بود و دیگه نتونسته بود باز کنه خاله شبنم مجبور شده بود اینه حمام بشکنه تا در و باز کنه اما دست خودش حسابی زخمی شده بود و کلی بخیه خورد ایشالا زود خوب بشه ) و اما از اتلیه رفتن خانمی بگم که...
نویسنده :
شقایق
8:41